کار در مــزرعـه
اکنون در این جهان ما در مزرعه هستیم مزرعهای که در آن باید برای جهان دیگر زراعت کرد زراعتی که بذرهای آن اراده و خواست نفسمان است و هستیمان هرگز به نیستی تبدیل نمیشود بلکه از طوری بودن به طور دیگربودن در حرکت است حرکتی بیتوقف به سوی میعاد معاد که هرگز بازگشت دیگری ندارد و این همه بودنها و شدنها به مبداء بینهایت اتصال دارد که هستی ما همواره استغنای بودن خود را از آن واقع جاودان میگیرد و بدون آن بودن بودنیها قابل تصور نیست و او که در مبداء و معاد حضوری یکسان دارد همه چیز غیر از او به او وابسته است. از انسان در این مزرعه که او را دنیا میخوانیم چه زراعتی را امر و طلب کرده است؟ او چه توشهای را برای چه سفری در این خط سیر بودنمان ضروری میداند؟ توشهای که فساد و زوال نداشته باشد و بودنی داشته باشد که به بودنمان در این دنیا و آن جهان اثری واقعی برای نجات وکمال داشته باشد؟ تشبیه واژهها در رساندن معانی مشابه برای همانندسازی بودن محدود در مزرعه دنیا موجب میشود تا همین واژهها را برای تفهیم و تفهم به کار گیریم و از سیر بودن انسان در جهانی دیگر سخن بگوییم رفتنی حق، که از آن به مرگ تعبیر میکنیم، واقعیتی جز جدایی روح از بدن نیست که نقطه عطفی برای خروج از این مزرعه و ورود به جهان دیگر است پس ضرورت توجه به این مهم که در این جهان مزرعه چه کشت کنیم تا در جهان دیگر حاصل آن را برداشت کنیم و برای صاحب هستی و به محضر او عرضه کنیم، ما را به این فهم میرساند که چگونه زیستن را چگونه بیاموزیم. از خود، از جامعه خود، از مزرعه خود بیاموزیم؟ یا اینکه فراتر از همه اینها و از خود و آنچه که به خود وابسته است خارج شویم و به کانون دیگری غیر از خود توجه کنیم؟ او همان کسی است که هستی را به ما و مزرعه ما بخشیده و به ما چگونه زیستن را از طریق پیام و پیامرسانان ابلاغ کرده است و ما پیامرسانان و شارحان پیام مبداء اعلی را چگونه در مصداق بشناسیم؟ مدعیان پیام و شرح آن فراوانند آشفتگی مزرعه در کشت بذرهای پیشنهادی به حد فتنه رسیده است و بشر مفتون و متحیر و سرانجام سرگشته از اینکه به کدام مدرسه زراعت برود و تحصیل علم زراعت را برای گذر عمر در این مزرعه بکند صداها و نداها از همه طرفهای این مزرعه به گوش میرسد همه مدعی سعادت و عدالت هستند همه از جنگ و خونریزی در این مزرعه گریزانند همه میگویند برای صلح و سازش، همسایگان را در مزرعه به نشست و گفتگو میخوانیم ولی شما صدای انفجار میشنوید و صحنههای خون میبینید و انسان یعنی خود انسان، دشمن انسان در این مزرعه است درندگی انسان به چنگ و دندانش نیست بلکه به تیزی تیغ و انفجار باروت است که به یکباره دهها و بلکه صدها و هزارها انسان را در همین کشتزار دنیا به خاک و خون میکشد و همین زراعت جمعی از انسانهاست که با ظاهری آراسته و با باطنی ناساخته ادعای ساختن غیرخود و جهان بیرون خود را دارند و این باطن همان مزرعه خود است که ابتدا باید در او کار کرد و آن را ساخت و آلودگیهای آن را پاک کرد و بعد از پاکی باطن و درون خود به غیرخود و جهان غیرخود پرداخت و مزرعه جهان کنونی را به بذرهای اراده صاحب آن، زراعت کرد تا حاصل اثر را در جهان دیگر درو کرد و چه زود انسان از این مزرعه خارج میشود و در بیرون از آن به حاصل عملکرد خود مینگرد و با آه و افسوس،تاسف بر ایام از کف رفته میخورد که چگونه هستی خود را در مزرعه دنیا همان محل کشت و کار به عبث و بیهودگی سپری کرده است و چه بسا مرتکب خیانت و جنایت هم شده است و اکنون در جهان دیگر با دستانی تهی به محضر صاحب هستی، خجل ، شرمسار ، سرافکنده و محکوم به انجام مجازات بازداشتی جهان برزخ به انتظار حکم قطعی سرای جاودان سیر هستی باقی میماند و اضطراب وجود خود را برای حکم نهایی به خلود در نار یا نعمت هرگز از خودش دور نمیبیند جهان چیزی جز مجموعهای از بودنیها نیست و بودنیهای این جهان که مزرعه نامیده میشود جهان عمل و جهان کار است و کار و عمل حاصل بذری است که در نهاد انسان به اراده، تجلی پیدا میکند و با کشت و بروز آن در دنیا، عمل و کار انسان به بار مینشیند و در جهان دیگر انسان نتایج اعمال و کارهای خود را به ثواب یا عقاب برداشت میکند و این خط سیر بودن انسان در کنار سایر بودنیها در این جهان و آن جهان است همان طور که قبل از آن نیز انسان در دنیای جنینی خود، بودنی در کنار سایر بودنیها داشته است و همان طور که قبل از آن هم به طوری بودنش در خط سیر بودن به اعماق تاریخ هستی، اتصال و استمرار پیدا میکندو هرگز عدم در مسیر بودن وقوع نمییابد. پس با قدرت عقل چگونه زیستن را به اطاعت مالک هستی این جهان و آن جهان تنظیم کنیم تا حاصل کار و عملمان را در سرای باقی به پاداش بهشت جاودان کسب کنیم و از هر فرصت و زمانی چون ماه ضیافت هستیبخش، هرگز از سفره تفکر برای رسیدن به چگونه زیستن بهتر برای زراعت برتر در این دنیا غفلت نکنیم.